مثال اقتصاد معمولی و دیدگاه سیستمی:

دیدگاه اول:

کسب و کارها به ویژه بنگاه های تولیدی، صنعتی و بازرگانی که با کالای فیزیکی سر و کار دارند، تورم دوست هستند. بدین معنی که با حفظ میزان موجودی کالا، در برابر تورم مقاومت داشته و در بیشتر مواقع، به نفع آنهاست. به عبارت دیگر، وقتی کالایی را انبار میکنند، علاوه بر رشد به میزان تورم اقتصادی، بر سود آنها نیز افزوده می شود.

به عنوان مثال، فرض کنید بنگاهی کالایی را با قیمت 100 تومان (قیمت تمام شده) تولید کرده است. در حالت بدون تورم، او می تواند با سود 20% این کالا را بفروشد (120 تومان = قیمت فروش). حال فرض کنیم که تورم 4% ماهانه داریم. این کالای 100 تومانی پس از یکماه، 104 تومان ارزش خواهد داشت. با احتساب سود 20% فروش، این بنگاه سودی معادل 104 + 20% = 124.8 تومان خواهد داشت (سود 24.8 تومان). یعنی 0.8 تومان، بیشتر از حالت بدون تورم.

این ترفندی است که برخی سیاست مداران با ایجاد تورم، جذابیت تولید را افزایش می دهند. هرچند ایجاد تورم، دلایل بسیار دیگری (مانند تحرکت اقتصادی، مالیات پنهان و …) نیز دارد که خارج از بحث این متن است.

دیدگاه دوم:

تورم باعث نابودی اقتصاد و کاهش قدرت خرید مردم می شود. بنابراین طرف تقاضا کاهش یافته و باعث سود کمتر بنگاه ها می شود. این مهم حتی می تواند با نگاه انتظارات تورمی نیز پیش بیاید. یعنی مردم انتظار تورم داشته باشند و در نتیجه، خریدهای خود را سریع تر و زودتر از زمان نیاز انجام دهند. که به نوبه خود در کوتاه مدت باعث تورم بیشتر می شود (و احتمالا در بلند مدت باعث رکود می شود).

دیدگاه سیستمی:

حال کدام دیدگاه درست تر است؟ به عبارت دیگر، کدام دیدگاه، قدرت اثر گذاری بیشتری دارد؟

از دیدگاه تفکر سیستمی، هر دو گزاره صحیح هستند. به عبارتی، تورم باعث افزایش تولید و نیز کاهش قدرت طرف تقاضا (مردم) می شود. اما آنچه مهم است، ایجاد تعادل پایدار بین این دو دیدگاه است. به طوری که ایجاد تورم، باعث افزایش تولید شود تا زمانی که قدرت خرید مردم و طرف تقاضا، توان هضم تورم را داشته باشد. این مهم در کشورهای توسعه یافته به شدت رعایت می شود. به طوری که نوسانات تورم، تک رقمی بوده و معمولا بین 2% تا 5 % در نوسان است.

در دیدگاه سیستمی، با ساخت حلقه های علت و معلولی و چرخه های مربوط به آن، به هر دو نگرش به صورت همزمان توجه می کنند. مدلسازان سیستم های پویا به دنبال کشف حلقه هایی هستند که قدرت بیشتری داشته یا به ایجاد تعادل در مدل کمک می کنند و مدل را متعادل یا بالانس می کنند.

به عنوان مثال، آنها متغیرهای دیگری نیز را مورد بررسی قرار می دهند: اشتغال، شاخص قیمت مصرف کننده، دستمزد کارگران و … . هر چه تعداد این متغیرها به واقعیت نزدیک تر بوده و دقیق تر سنجیده شوند، مدل های حاصل از تفکر سیستمی و سیستم های پویا، خروجی های بهتری را نتیجه خواهند داد. ولی همواره سعی بر آن است تا پیچیدگی مدل زیاد نشود؛ زیرا با افزایش پیچیدگی مدل، امکان خطا نیز افزایش می یابد.


Comments

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *